

![]() |
قیمت : 135,000 ریال |
كتاب حاضر ـ چهگوارا با جوانان سخن میگويد ـ كتابی نیست كه برای مبتديان نوشته شده باشد؛ اين قهرمان انقلابی و افسانهای زاده آرژانتين كه رهبری نخستین انقلاب سوسياليستی در قاره آمريکا را به عهده داشت و بازخوانی مارکسيسم را در دهه 60 ميلادی پايهگذاری كرد، نه فقط با جوانان كوبا كه با همه جوانان دنيا سخن میگويد. او هرگز در سخنانش كسی يا گروهی را خوار نمیشمارد. وقتی او مردم را تشويق میكند كه جامه انقلابی بپوشند و به انقلاب بپيوندند؛ روشهای علمی لازم برای مقابله با كاپيتاليسم را فرا گيرند و تناقضهای سيستم كاپيتاليستی كه انسانيت را تهديد میكند بشناسند؛ خود با انجام دقيق همه اين سفارشها مثالی زنده، روشن و سرمشقی بس خوانا رودرروی مردم است.
او مردم را به مبارزه عليه سيستمهای متجاوز دعوت میکند و از آنها میخواهد كه سختكوش ـ چه در موارد عملی و چه در موارد ذهنی ـ باشند. از آنها میخواهد كه ياد بگيرند باانضباط باشند. از آنها میخواهد كه عملاً انقلابی باشند؛ بدون ترس يا با ترس كمتری خود را به صف مقدم مبارزه ـ چه اين مبارزه كوچك باشد و چه بسيار بزرگ ـ برسانند. او همواره جوانان را تشويق به خواندن و يادگيری میکند؛ حتی در حين اعمال انقلابی. او به جوانان يادآور میشود، همانطور كه آنها در طول تجربيات عملی از نظر جسمی رشد میكنند و بالغ میشوند، بايد ذهنشان نيز از طريق خواندن و مطالعه جدی رشد كند. او سفارش میكند كه جوانان درباره فرهنگ مردم خود و همه دنيا و تمدنهای گذشته مطالعه كنند و مطالعات خود را به كار بندند و همواره سرباز انقلاب باشند. او میگويد يك جامعه نو و متفاوت تنها وقتی میتواند پايهريزی شود كه مردان و زنان آن حاضر باشند، جان و مال خود را فدای ايجاد چنين جامعه نوينی كنند. او از جوانان میخواهد كه سعی كنند در هر گروهی كه عضو هستند يا فعاليت میکنند، آن را به يك گروه سياسی تبديل كنند و در طول اين مدت خود نيز فردی كاملاً سياسی شوند. سپس میگويد که جوانان بايد با هم و به اتفاق كارگران و كشاورزان همه سرزمينها برای ساختن انسانيتی نوين كوشش كنند. وی به جوانان سفارش میكند كه در این مسير برای ايجاد انسانيتی دگرگونه، به طور پيوسته خصوصيات جوانی خود را كه عبارت از شادابی، خوشبينی، اميد و خودجوشی است، ظاهر سازند و از آنها بهرهمند شوند.
«چهگوارا يك كمونيست واقعی بود». اين سخن فيدل كاسترو[1] در مراسم يادبودی كه در شهر سانتاكلارا در 19 اكتبر 1997 به مناسبت آوردن باقيمانده جسد چهگوارا و شش نفر از همرزمان او كه 30 سال قبل در بوليوی کشته شده بودند، برگزار شده بود، است. فيدل كاسترو در اين مراسم، سخنرانی مهمی کرد كه به طور کامل در اين كتاب آمده است. او در این سخنرانی میگويد: چهگوارا برای قانون واقعی، قانونی كه تاريخ آن را ديكته میكند، احترامی غيرقابل تصور قائل بود و اطمينان كامل داشت كه مردم معمولی، همان كارگرها و كشاورزها، قادر هستند، مسير تاريخ را تغيير دهند. در زمانیكه او در حال ساختن يك جامعه سوسياليستی در كنار گوش سردسته امپرياليستهای دنيا بود، همواره پافشاری میكرد كه به مردم دنيا بقبولاند، آدمهای عادی، كارگران و كشاورزان روزمزد جامعه كوبا قادرند، خود و جامعه خود را تغيير دهند و از خود انسانی با وجدانی ديگر، ارزشهايی ديگر و با نگرشی متفاوت به جامعه بشريت و روابطی دگرگونه ميان خودشان بسازند. آنها برای مردم دنيا سرمشقی ارزشمند باقی خواهند گذاشت.
آرماندو هارت در مقدمه اين كتاب تأكيد كرده كه انقلاب كوبا در مقايسه با همه انقلابهايی كه در نيمه دوم قرن بيستم رخ داده است و مدعی بودهاند كه انقلاب آنها يك انقلاب ماركسيستی بوده، به ماركسيست نزديكتر بوده است. چهگوارا زمانی كه در حضور بيش از 900 نفر شركتكنندگان در نخستین كنگره جوانان آمريکایلاتين در تابستان سال 1960 سخنرانی میكرد، گفت: اگر انقلاب كوبا يك انقلاب ماركسيستی است، برای آن است كه مردم كوبا با روش خودشان راهی را كه ماركس نشان داده بود، كشف كردند. چهگوارا كه عميقاً تحتتأثير تاريخ و فرهنگ و سياست آمريکایلاتين قرار داشت، توانست مفهومی علمی و دركی ملموس از جامعه طبقاتی را در اختيار مردم اين منطقه قرار دهد. او توانست تئوری سرسختانه ماركس را با شرايط عينی اجتماع خود درآميزد و با استفاده از ارزشهای اخلاقی، مردم را بسيج كند. همين كار او بود كه لقب چريک قهرمان را برای هميشه از آن او ساخت.
در سخنرانیهايی كه در طول اين كتاب خواهيد خواند، میبينيد كه چهگوارا اغلب از تجربيات خود استفاده میكند تا ديگران را قانع كند كه «قهرمان يکهتاز» یعنی همان پديدهای كه بسیاری پس از چهگوارا خواستند او را اين گونه تعريف كنند، تا چه اندازه مورد قبول او نبوده است. او میگويد: «قهرمان يکهتاز» چيزی نيست جز ستايش فرديت خرده بورژوا و اين همان طرف دوم سكه واقعيت كاپيتاليستی است. فردگرايی يك قهرمان انقلابی درست در جهت مخالف روش انقلابیای است كه نتيجه آن انقلاب كوبا بود.
در آگوست 1960 وقتی چهگوارا برای گروهی از پزشكان و پرستاران سخنرانی میكرد، توضيح داد، زمانی كه دانشجوی رشته پزشكی بوده، همواره آرزو داشته يك محقق عالیرتبه در امور پزشكی شود و بهصورت خستگیناپذير كار كند تا زمانی بتواند به كشفی يا درمانی دست يابد كه آن را در خدمت جامعه بشری قرار دهد. همچنین او به شکلی خاضعانه میگويد: اما اين برای من يك مقام و رتبه شخصی نيز میآورد. سپس با طعنه اضافه میکند: «من، همانطور كه همه ما هستيم، تحتتأثير جو جامعه خود بودم.»[2]
زمانیكه او به سرزمينهای آمريکایلاتين و آمريکای مركزی مسافرت كرد و شخصاً و به صورت دست اول با وضعیت اقتصادی، سياسی و اجتماعی كه تحتتأثیر مستقيم تسلط امپرياليسم جهانی به سركردگی آمريکا به وجود آمده بود، آشنا شد، به اهميت تلاش همگانی و همهجانبه در مبارزه با امپرياليسم پی برد. در اين زمان است كه او میگويد: كوششهای جسته و گريخته و فردی، خلوص نيت ايدهآليستها و فداكاریهای جوانمردانه برای رسيدن به هدفهای عالی، همه بیاثر و بیارزش خواهد بود، اگر اين کوششها بهصورت انفرادی و شخصی در گوشهای از آمريکایلاتين و برای مبارزه با حكومتهای غاصب و اوضاع اجتماعی نامطلوب که اجازه هيچگونه پيشرفتی را نمیدهد، انجام شود.
چهگوارا میگويد: يك انقلاب احتياج دارد، همه مردمی را كه آگاه شدهاند و به حركت در آمدهاند و همه آنهايی را كه ياد گرفتهاند، اسلحه بهدست گيرند و به كار برند و همه آنهايی كه ياد گرفتهاند، چگونه در صحنه مبارزه با هم متحد باشند به همراه خود داشته باشد، درست مانند آنچه ما در كوبا داريم.
پیش از اينكه او يك پزشک انقلابی شود، احتياج مبرم به انقلاب بود. زمانی كه «چه» قدم در راه انقلاب گذاشت، ديگر هرگز پشت سر خود را نگاه نكرد. چهگوارا از زمانی كه به صورت يك دانشجوی جوان جذب عقايد انقلابی شد ـ درست شبيه ديگر كمونيستهای نامدار كه پیش از او و از زمان خود ماركس و انگلس آمده بودند ـ به جبهه مقدم انقلابيون مسلح كه برای آزاد ساختن خود از قيد ستم، استثمار و همه اهانتهای ديگر به پا خاسته بودند، پيوست. قرار گرفتن در مسير حركت انقلابی كه توسط رنجبران شروع شده بود از يك طرف و انضباط، سختكوشی و مطالعه فراوان از سوی دیگر، چهگوارا را به پيشتازترين و مؤثرترين رهبر پرولتاريای زمان تبديل كرد. به وجود آمدن نخستین حكومت سوسياليستی در قاره آمريکا كه چهگوارا سهم بزرگی در به ثمر رسيدن آن داشت؛ سرمشقی كه بينالمللی بودن گروه رهبری اين انقلاب به جا گذاشت؛ و گفتهها و نوشتههای شخصی بهجا مانده از چهگوارا باعث شد كه دوباره مردم با ديد تازهتری به كمونيسم نگاه كنند و اين بازنگری محدود به قاره آمريکا نبود.
چهگوارا با مراجعه دائم به گفتهها، نوشتهها و تجربيات ماركس، انگلس و لنين و با مطالعه انقلاب روسيه، زيربنای انقلاب كمونيستی كوبا را چنان پیریزی کرد كه سرنوشت آن چيزی جز سرنوشت بلوك شرق اروپا و حتی سرنوشت خود روسيه شوروی باشد. اين يك تصادف نيست كه نام چهگوارا و سرمشقهای او همواره كنار موضوعی كه در كوبا آن را «فرآیند خالص كردن» مینامند، میآيد. فرآیند خالص كردن گرچه از سال 1986 (چند سال پیش از فروپاشی كمونيسم در روسيه و اروپای شرقی كه آن را در كوبا فروپاشی مرينكو[3] مینامند) توسط فيدل كاسترو در كوبا شروع شد، اما مردم كوبا امتياز آن را به درسها، سرمشقها و گفتههای چهگوارا میدهند. فيدل كاسترو در سخنان خود اين امتياز را به چهگوارا میدهد. كوبا تحت رهبری كاسترو و براساس تئوریها و سرمشقهای چهگوارا تبديل به يك كشور كمونيستی شد و توانسته بود تمام فشارهای اقتصادی، سياسی و اجتماعی امپرياليسم آمريکا را تحمل كند و كمر زير فشار منزوی شدن اقتصادی كه در دهه 90 ميلادی به حد اعلا رسيد، خم نكند.
عقيده استوار كمونيستی چهگوارا در هر صفحه اين كتاب تكرار شده است و ديده میشود. او در گردهمايی بينالمللی دانشجويان معماری كه در سپتامبر 1963 در هاوانا تشكيل شده بود گفت: «كشور ما دارای حكومت ديكتاتوری پرولتارياست و ما اجازه نمیدهيم هيچكس يا هيچ مقامی دولت ديكتاتوری پرولتاريا را تهديد كند و يا تغيير دهد. اما میدانيم كه درون اين دولت كه همان ديكتاتوری پرولتارياست، جای بحث و گفتوگو فراوان است.»
همانطور كه آرماندو هارت گفته است، چهگوارا خود را سرمشق قرار داد و بهطور خستگیناپذير به تعليم و تربيت آنهايی كه تحت نفوذ معنوی او بودند، به خصوص جوانان پرداخت. او به آنها آموخت، انقلاب سوسياليستی احتياج دارد كه ارزشهای اخلاقی را در مقايسه و مقابله با عقايد قديمیتر طبقه حاكمه ـ آزادی، عدالت، راستی، دوستی ـ در درجه اهميت بالاتری قرار دهند. با اتكا به اخلاق خوب و خوشايند خود كسانی را كه با او كار میكردند، كمك كرد تا مفهوم واقعی عباراتی مانند آزادی، عدالت و... را به خوبی درك كنند.
در ميان همه لحظات جذابی كه خواننده از خواندن سخنرانیهای چهگوارا در اين كتاب با آن برخورد خواهد كرد، يكی هم ارتباطی است كه او بين اصول ارزشهای اخلاقی و زيباشناسی برقرار كرده است. زمانی که در سال 1963 با دانشجويان معماری صحبت میكرد، در حالی كه توضيح میداد، تكنولوژی سلاحی است كه هر گروه برای منافع خاص خود آن را به كار میگيرد، اشاره كرد به تابلويی که روی ديوار سالن سخنرانی نصب شده بود و تصوير يك تفنگ M-1 ساخت آمريکا را نشان میداد. سپس گفت: «يك تفنگ M-1 ساخت آمريکا تفنگی با عظمت است. وقتی اين تفنگ در دست سربازان باتيستا بود و با آن به سوی مردم شليك میكردند، اين تفنگ وسيلهای بسيار قبيح، شنيع، زشت، مخوف، كريه و بدمنظر بود، اما همان تفنگ زمانی كه ما آن را از دست سربازان باتیستا درمیآوردیم و به دست میگرفتیم و وقتی آن تفنگ متعلق به سلاحهای انقلابيون میشد، چيزی به غايت زيبا و دوست داشتنی بود. همان تفنگی كه در دست سربازان باتيستا مايه ننگ و وقاحت بود، در دست ما علامت پيروزی و شجاعت و سرافرازی بود.
یك رشته از توضيحات علمی و بح[1]. Fidel Ruz Castro در سال 1926 در شرق کوبا در منطقه اورينت به دنيا آمد و تا پیش از ورود به دانشگاه هاوانا در همان منطقه زندگی میکرد. در شروع سال 1945 نقش رهبری دانشجويان را در دانشگاه هاوانا به عهده داشت و در سال 1947 حزب ارتدوکس را که مرکز فعاليتهای ذهن انقلابی او بود، تشکيل داد. در سال 1952 يکی از کانديداهای حزب برای مجلس نمايندگان کوبا بود. اين انتخابات به خاطر کودتای باتيستا انجام نشد. کاسترو حمله 26 جولای 1953 به پادگان نظامی مونکادا و باياما را رهبری کرد. اين کار شروع مبارزه او با ديکتاتوری باتيستا بود که در نتيجه آن به 15سال زندان محکوم شد. برگه دفاعيه او به نام «تاريخ مرا خواهد بخشيد» از زندان به خارج رخنه کرد و دهها هزار نسخه از آن بين مردم کوبا پخش شد. اين نوشته در واقع نطفه سرنگونی رژيم باتيستا را در خود داشت. در سال 1955 کاسترو به خاطر تظاهرات عظيمی که مردم برای آزادی و پشتيبانی از او کرده بودند، آزاد شد. چند هفته پس از آزادی از زندان حرکت انقلابی 26 جولای را پايهريزی کرد. در مکزيک فيدل کاسترو نيروی کوچکی از مبارزان داوطلب گردآوری و اين نيروی اعزامی را بر کشتی گرانما سوار کرد و به سوی کوبا به راه افتاد. در دسامبر 1956 نيروی اعزامی در کوبا و کوههای سيارامايسترا گردهم آمدند و نام ارتش شورشی را برای خود انتخاب کردند. در سالهای 1956 تا 1958 فيدل کاسترو فرمانده کل قوای ارتش شورشی بود که درگير جنگ انقلابی با حکومت کوبا بودند. در ماه می سال 1958 فيدل کاسترو دبيرکل حزب حرکت انقلابی 26 جولای شد. از فوريه 1959 تا 1979 فيدل کاسترو نخستوزير کوبا بود. سپس در سال 1979 به رياست شورای وزرا و شورای دولت انتخاب شد. او فرمانده کل قوای کوباست و از سال 1965 که حزب کمونيست کوبا تشکيل شد، فيدل کاسترو دبير اول اين حزب است.
[2]. چهگوارا خدمت به خلق را خالص و بیريا و بدون هيچگونه پاداشی میخواهد، حتی اگر اين پاداش تنها شهرت و مقام باشد. در اينجا او به روشنی و شايد بهصورتی ناخودآگاه به اين خصوصيت اخلاقی خود اشاره میکند و میگويد، درست است که هدف پزشکی و تحقيقات درمانی من عالی بود و میخواستم با کار و کوشش پیگير خود به کشف بزرگی در زمينه پزشکی و درمانی دست يابم تا از آن طريق به جامعه بشريت خدمت کرده باشم، اما آيا اين شهرت عالمگير بود که من را به اين راه میکشيد يا فقط خدمت به جامعه پزشکی و جامعه انسانی بود يا هر دو؟ بهطور يقين و با اتکا به آنچه از آن لحظه به بعد اتفاق میافتد، میتوان گفت پاسخی که آن روز در مقطع فارغالتحصيلی در ذهن چهگوارا شکل میگيرد، همان «هر دو» بوده است، از این رو خيلی سريع و در همان اوايل فارغالتحصيلی اين هدف خود را رها میکند. او خدمت به خلق را فقط از نوع خالصترين آن میخواست و دوست نداشت هيچ هدف ديگری را ـ چه کوچک و چه بزرگ ـ با آن درآميزد؛ بهخصوص اهداف شخصی را. اين بود که امراض ديگری ـ بیعدالتی، فقر، نابرابری فاحش اقتصادی، تجاوز، غارت، استثمار، کشتار و... ـ که در جامعه موطنش آرژانتين، جامعه آمريکایلاتين که او از نزديک ديده بود، جامعه جهان سوم، جامعه آفريقا و تمام جوامعی که غول امپرياليسم و سرمايهداری بر آنها مسلط بود، نظر او را جلب کرد و به دنبال علاج اين امراض به راه افتاد، زيرا قربانيان اين امراض به مراتب زيادتر از قربانيان امراض پزشکی بودند. او به شهرت جهانی رسيد، اما نه در مسيری که ميليونها دلار به جيب او بريزد ـ پديدهای که کاشفان امروزی به خوبی با آن آشنا هستند ـ بلکه در مسيری که جانش را نيز از او میگيرد و در مسيری که مجبور میشود، بهترين سالهای جوانی خود را در جنگلها و کوهها، در بيماری و گرسنگی و در خطر روزافزون بسر برد. او وقتی به فيدل کاسترو دست اتحاد میدهد، گويا میدانسته که انقلاب کوبا پيروز خواهد شد، زيرا در همان موقع به کاسترو میگويد که پس از مستقر شدن انقلاب، او کوبا را به قصد کشورهای ديکر در آمريکایلاتين و به قصد انقلابهای ديگر ترک خواهد کرد. م
[3]. Meringue
